محل تبلیغات شما

اوایل ازدواجمون  هنوز صاحب خونه نبودیم .توی زیر زمین خونه پدرم زندگی میکردیم .و بابا عادل داشت روی زمینی که بتازگی خریده بودیم .خونه الانمون رو ساخت.دو سال اول زندگیمون خیلی سخت بود من دانشجو بودم و فقط آخر هفته ها میومدم خونه و این خیلی سخت بود که هم به کار خونه برسم هم درس ودانشگاه .باباتونم کار ثابتی نداشت .یا میومد مشهد .یا میرفت سمنان بالاخره خونه خودمون فروردین سال ۹۳نیمه آماده شد و ما نقل مکان کردیم خونه خودمون .سختی های خونه ی بی امکانات و بی آب وبرق به جای خود بی پولی و تنهایی نداشتن بچه به جای خود .خیلی دلم میخواست منم مامان بودم .سال 94تصمیم برای درمان ناباروری جدی تر شد .اول از پزشکای شهر خودمون شروع کردم .با مصرف چند دوره دارو و آمپول نتیجه نگرفتم .بعد رفتم کلینک های مشهد هزینه ها اینقدر بالا بود که ماوسعمون نمی رسید .تصمیم گرفتم برم سر کار یع پولی جمع و جور کنم .خداروشکر یه کار نیمه وقت تو کانون قلم چی تربت گیرم اومد حدود سه سال تو پستای مختلف کانون کارکردم 

دوباره تصمیم به درمان گرفتم .رفتم پیش دکتر اسکوییان مشهد .گفت خیلی دیر شده باید آی وی اف بشین .یه مدل درمان ناباروری هستش خلاصه اینکه رفت و آمدمون به مشهد یه طرف پشته پشته دارو مصرف کردن یه طرف .خیلی هام نا امیدمون میکردن میگفتن این همه هزینه و تلاش بیهودست اما  من امیدم به خدا بود و همش ازو یه دوقلو میخواستم .واینقدر به این فکر میکردم که باشما قبل اومدنتون تو خونه حرف میزدم براتون اسم انتخاب کردم .یه عکس خیالی ازتون رو پروفایلم میذاشتم .

بالاخره دوره درمانمون تموم شد .شما رو وقتی هنوز یه سلول پنج روز ه بودین خانم دکتر گذاشت تو شکمم

یعنی تاریخ بیست هشت اردیبهشت نود و هشت شد روز پیوند من با شما .البته شما سه تا بودین ‌یه خواهر جونم تا چهار ماهگی باهاتون بود.اما با نامردی و بی معرفتی بعضیا ازپیشمون رفت ولی خداروشکر شما هستین .

زندگی دونفره مامان وبابا ...

قبل از بودن شما ما چجوری بودیم

خونه ,یه ,خیلی ,کار ,سال ,تو ,سخت بود ,خونه خودمون ,خیلی سخت ,به جای ,جای خود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هنوزم بعضی وقتها به یادت اشک میریزم ارز دیجیتال